دو زن را گویند که یک شوهر داشته باشند و هر یک مر دیگر را اموسنی بود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زن یک شوهر نسبت بزن دیگر او. هوو. وسنی. و رجوع به آموسنی و وسنی شود
دو زن را گویند که یک شوهر داشته باشند و هر یک مر دیگر را اموسنی بود. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زن یک شوهر نسبت بزن دیگر او. هوو. وسنی. و رجوع به آموسنی و وسنی شود
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
تواضع. خضوع. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا: ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی. راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخیال در بود پیری و پارساییت. سعدی. رندیی کو سبب کم زنی من باشد به ز زهدی که شود موجب پندار مرا. اوحدی. چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم. (افلاکی). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است. (افلاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تواضع. خضوع. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا: ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی. راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخیال در بود پیری و پارساییت. سعدی. رندیی کو سبب کم زنی من باشد به ز زهدی که شود موجب پندار مرا. اوحدی. چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم. (افلاکی). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است. (افلاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ابوابراهیم روح بن مستنیر رامیثنی بخاری که از مختار بن سابق و جز وی روایت کرد و محمد بن هاشم بن نعیم از او روایت دارد. (از انساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
ابوابراهیم روح بن مستنیر رامیثنی بخاری که از مختار بن سابق و جز وی روایت کرد و محمد بن هاشم بن نعیم از او روایت دارد. (از انساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان). زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تَقْتَد در حجاز. (معجم البلدان). زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 هَ. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 8 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه فرعی اتومبیل رو هندیجان به ده ملاو در حاشیۀ خاوری رود خانه زهره واقع است. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ افشار میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 8 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه فرعی اتومبیل رو هندیجان به ده ملاو در حاشیۀ خاوری رود خانه زهره واقع است. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ افشار میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی. از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است. از اشعار اوست: خال بکنج لب یکی طرۀ مشک فام دو وای بحال مرغ دل دانه یکی ّ و دام دو محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان از چه کنم مجابشان پخته یکی ّ و خام دو. (از ریحانه الادب ج 6 ص 256). و رجوع به همین کتاب و الذریعه قسم اول ازجزء تاسع و فرهنگ سخنوران شود، برای تفصیل مجمل: اما السفینه فکانت لمساکین... و اما الغلام... (قرآن 18 79/ و 80) ، (اما کشتی، ازآن مسکینانی بود... و اما جوان...). (از منتهی الارب)، برای تأکید: اما زید فذاهب، عزم زید جزم است (برای رفتن) . (از منتهی الارب)، بمعنی لیکن. (غیاث اللغات). نویسندگان و گویندگان زبان فارسی از دیرباز در معنی استدراک استعمال کرده اند امروزه نیز در تداول فارسی زبانان در همان معنی بکار میرود، چنانکه گویند: خدا از حق اﷲ میگذرد اما از حق الناس نمیگذرد. خدا دیرگیر است، اما سختگیر است. لیکن. لکن. ولیکن. لیک. ولیک. ولی. پن: اما نکاح کردن بر رویهاست. (ترجمه تفسیر طبری). و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوییم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان). بزرگ مهتری است این احمد، اما آنرا آمده است تا انتقام کشد. (تاریخ بیهقی). گفتند فرمانبرداریم به هرچه فرماید اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی). ولی موافقت می باید درمیان هر دو برادر... تا در جهان آنچه بکار آید ما را گردد، اما شرط آن است که از زرادخانه پنج هزار اشتربار سلاح... نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تأدیب نفرمودندی از جهت حق خدمت، اما او را به زندان فرستادندی تاچون کسی شفاعت کردی عفو فرمودندی. (نوروزنامه). امادر صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم. (کلیله و دمنه). اما چون سوگند در میان است از جامه خانه خاص برای تشریف و مباهات... برگیرم. (کلیله و دمنه). و هرکه علم بداند و بدان کار نکند بمنزلت کسی باشد که مخافت راهی را میشناسد اما ارتکاب کند. (کلیله و دمنه). حاصل آن جاه ببین تا چه بود! سود بد اما بزیان شد چه سود! نظامی. نشاید خون سعدی را بباطل ریختن اما بیا سهل است اگر داری بخط خویش فرمانی. سعدی. اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند... (گلستان)
دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی. از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است. از اشعار اوست: خال بکنج لب یکی طرۀ مشک فام دو وای بحال مرغ دل دانه یکی ّ و دام دو محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان از چه کنم مجابشان پخته یکی ّ و خام دو. (از ریحانه الادب ج 6 ص 256). و رجوع به همین کتاب و الذریعه قسم اول ازجزء تاسع و فرهنگ سخنوران شود، برای تفصیل مجمل: اما السفینه فکانت لمساکین... و اما الغلام... (قرآن 18 79/ و 80) ، (اما کشتی، ازآن مسکینانی بود... و اما جوان...). (از منتهی الارب)، برای تأکید: اما زید فذاهب، عزم زید جزم است (برای رفتن) . (از منتهی الارب)، بمعنی لیکن. (غیاث اللغات). نویسندگان و گویندگان زبان فارسی از دیرباز در معنی استدراک استعمال کرده اند امروزه نیز در تداول فارسی زبانان در همان معنی بکار میرود، چنانکه گویند: خدا از حق اﷲ میگذرد اما از حق الناس نمیگذرد. خدا دیرگیر است، اما سختگیر است. لیکن. لکن. ولیکن. لیک. ولیک. ولی. پَن: اما نکاح کردن بر رویهاست. (ترجمه تفسیر طبری). و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوییم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان). بزرگ مهتری است این احمد، اما آنرا آمده است تا انتقام کشد. (تاریخ بیهقی). گفتند فرمانبرداریم به هرچه فرماید اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. (تاریخ بیهقی). ولی موافقت می باید درمیان هر دو برادر... تا در جهان آنچه بکار آید ما را گردد، اما شرط آن است که از زرادخانه پنج هزار اشتربار سلاح... نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). اگر از کسی گناهی و تقصیری آمدی بزودی تأدیب نفرمودندی از جهت حق خدمت، اما او را به زندان فرستادندی تاچون کسی شفاعت کردی عفو فرمودندی. (نوروزنامه). امادر صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم. (کلیله و دمنه). اما چون سوگند در میان است از جامه خانه خاص برای تشریف و مباهات... برگیرم. (کلیله و دمنه). و هرکه علم بداند و بدان کار نکند بمنزلت کسی باشد که مخافت راهی را میشناسد اما ارتکاب کند. (کلیله و دمنه). حاصل آن جاه ببین تا چه بود! سود بد اما بزیان شد چه سود! نظامی. نشاید خون سعدی را بباطل ریختن اما بیا سهل است اگر داری بخط خویش فرمانی. سعدی. اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند... (گلستان)
فاخته یا فاطمه، دختر ابوطالب بن عبدالمطلب، دخترعموی رسول اکرم و خواهر علی بن ابی طالب (ع) و از زنان مشهور صحابی بود و در بعضی از روایات آمده که رسول اکرم وی را بزنی گرفت و نادیده طلاق گفت و نیز گفته اند رسول اکرم در شب معراج در خانه ام هانی بود و بیت زیر از نظامی ناظر به همین مطلب است: شبی رخ تافته زین دیر فانی بخلوت در سرای ام هانی. و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 257 و قاموس الاعلام ترکی و مجمل التواریخ و القصص ص 240 شود، برای ابهام آید: اما یعذبهم و اما یتوب علیهم (قرآن 106/9) ، [یا آنان را عذاب کند و یا بدیشان برگردد] . (از منتهی الارب)، برای تخییر: اما ان تلقی و اما ان نکون اول من القی (قرآن 65/20) ، [یا اینکه عصا را بیندازی و یا ما نخستین کسی باشیم که انداخت] . (از منتهی الارب). بکار بردن عدد و خاصیتهای او اندر بیرون آوردن چیزها اما به جمله کردن واما به پراکندن. (التفهیم). هرگاه که بسوزد [مجرای قضیب] شیر زنان و روغن گل درچکانند اما شربت اسپغول دهند با روغن گل و شیر خر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حالی ار دارد [کاغذ] به تایی چند یا بد یا سره دستگیر آید مرا، اما عطا اما به وام. انوری. ، برای اباحت: تعلم اما فقهاً و اما نحواً، [بیاموز یا فقه یا نحو را] . (از منتهی الارب)، برای تفصیل: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (قرآن 3/76) ، [ما راه را به انسان نمودیم یا سپاس گزارد یا ناسپاس باشد] . (از منتهی الارب). الجاهل اما مفرطٌ و اما مفرّطٌ، (نادان یا افراطکند یا تفریط). و از آن برخی عیدهاست که اندر آن شادی کنند و زینت پیدا آرند و گوناگون رسمها بنمایند، اما از پدران یافته و از دین یا از کیش برگرفته. (التفهیم). آنرا که همه تن و همه رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون فزونی همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند یا رگی را بشکافد یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و خون بواسیر و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). المعمی، این صنعت چنان باشد که شاعر نام معشوق بیارد اما بتصحیف، اما بقلب، اما بحساب، اما به تشبیه، اما بوجهی دیگر. (حدائق السحر وطواط)، بمعنی مطلق ’یا’ در این عبارت از اسکندرنامه: شاه اسکندر خود این همه دانست مقصود آن بود که بداند که این رسول هیچ داند، اما نه. (اسکندرنامۀ خطی متعلق به سعید نفیسی)، برای شرط و جزاء و آن مرکب است از ان شرطیه و ماء زائده: اما تأتنی اکرمک، اگر نزد من بیایی ترا گرامی میدارم. (از منتهی الارب). و رجوع به غیاث اللغات و آنندراج و منتهی الارب واقرب الموارد و مغنی اللبیب شود نام چند تن از زنان صحابی و محدث است. رجوع به ام هانی (فاخته) و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 256 شود
فاخته یا فاطمه، دختر ابوطالب بن عبدالمطلب، دخترعموی رسول اکرم و خواهر علی بن ابی طالب (ع) و از زنان مشهور صحابی بود و در بعضی از روایات آمده که رسول اکرم وی را بزنی گرفت و نادیده طلاق گفت و نیز گفته اند رسول اکرم در شب معراج در خانه ام هانی بود و بیت زیر از نظامی ناظر به همین مطلب است: شبی رخ تافته زین دیر فانی بخلوت در سرای ام هانی. و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 257 و قاموس الاعلام ترکی و مجمل التواریخ و القصص ص 240 شود، برای ابهام آید: اما یعذبهم و اما یتوب علیهم (قرآن 106/9) ، [یا آنان را عذاب کند و یا بدیشان برگردد] . (از منتهی الارب)، برای تخییر: اما ان تلقی و اما ان نکون اول من القی (قرآن 65/20) ، [یا اینکه عصا را بیندازی و یا ما نخستین کسی باشیم که انداخت] . (از منتهی الارب). بکار بردن عدد و خاصیتهای او اندر بیرون آوردن چیزها اما به جمله کردن واما به پراکندن. (التفهیم). هرگاه که بسوزد [مجرای قضیب] شیر زنان و روغن گل درچکانند اما شربت اسپغول دهند با روغن گل و شیر خر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حالی ار دارد [کاغذ] به تایی چند یا بد یا سره دستگیر آید مرا، اما عطا اما به وام. انوری. ، برای اباحت: تعلم اما فقهاً و اما نحواً، [بیاموز یا فقه یا نحو را] . (از منتهی الارب)، برای تفصیل: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً (قرآن 3/76) ، [ما راه را به انسان نمودیم یا سپاس گزارد یا ناسپاس باشد] . (از منتهی الارب). الجاهل اما مُفرِطٌ و اما مُفَرِّطٌ، (نادان یا افراطکند یا تفریط). و از آن برخی عیدهاست که اندر آن شادی کنند و زینت پیدا آرند و گوناگون رسمها بنمایند، اما از پدران یافته و از دین یا از کیش برگرفته. (التفهیم). آنرا که همه تن و همه رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون فزونی همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند یا رگی را بشکافد یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و خون بواسیر و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). المعمی، این صنعت چنان باشد که شاعر نام معشوق بیارد اما بتصحیف، اما بقلب، اما بحساب، اما به تشبیه، اما بوجهی دیگر. (حدائق السحر وطواط)، بمعنی مطلق ’یا’ در این عبارت از اسکندرنامه: شاه اسکندر خود این همه دانست مقصود آن بود که بداند که این رسول هیچ داند، اما نه. (اسکندرنامۀ خطی متعلق به سعید نفیسی)، برای شرط و جزاء و آن مرکب است از ان شرطیه و ماء زائده: اما تأتنی اکرمک، اگر نزد من بیایی ترا گرامی میدارم. (از منتهی الارب). و رجوع به غیاث اللغات و آنندراج و منتهی الارب واقرب الموارد و مغنی اللبیب شود نام چند تن از زنان صحابی و محدث است. رجوع به ام هانی (فاخته) و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و ریحانه الادب ج 6 ص 256 شود